اعتدال و وسطیت از ویژگی‌های امت مسلمان است و وجود همین ویژگی است که به این امت، شایستگی ادای شهادت بر دیگران را داده است: «وَکذَلِک جَعَلْنَاکمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَکونُوا شُهَدَاءَ عَلَی النَّاسِ وَیکونَ الرَّسُولُ عَلَیکمْ شَهِیدًا»[بقره/١٤٣]؛ «و هم‌چنین شما را امتی میانه [برگزیده] گردانده‌ایم تا بر مردم گواه باشید و [نیز] تا رسول [خدا] بر شما گواه باشد.»

مفهوم وسطیت در اسلام، مفهومی ریشه‌ای و اصیل است و از بدو ظهور اسلام تا به امروز، مسلمانان آن را به عنوان مفهومی مثبت و مطلوب پذیرفته‌اند.(١)

دکتر عصام‌البشیر در این‌باره می‌گوید: اگر چه این لفظ در کتاب‌های فقه و ادبِ قدیم، شیوع چندانی نداشته، اما معنای آن، در قالب کلماتی چون عدل (عدالت)، اعتدال (میانه‌روی)، قسط (عدل و داد) و قصد (میانه‌روی) موجود است.(٢)

اما شیوع این مفهوم به عنوان یک اصطلاح اسلامی به اوایل دهه‌ی ٨٠ برمی‌گردد که برای اولین بار در کتاب‌های دکتر یوسف قرضاوی و به ویژه کتاب «الصحوة الاسلامیه بین الجحود و التطرف» به کار رفته است. او در این کتاب، فصلی را به دعوت اسلام به سوی وسطیت اختصاص داده است و آن را یکی از ویژگی‌های کلی اسلام برشمرده است.(٣)

این اصطلاح از آن زمان به بعد، روز به روز شیوع بیشتری یافته است و امروزه تقریباً همه آن را به عنوان اصطلاحی مثبت و مطلوب پذیرفته‌اند. دکتر یوسف قرضاوی می‌گوید: بسیاری در ابتدا بر من خرده می‌گرفتند که اصطلاح جدیدی را وارد عرصه‌ی دعوت کرده‌ام، اما پس از مدتی خود آنان تألیفاتی در این باب ارایه دادند و به بیان مفهوم وسطیت و ویژگی‌های آن پرداختند.

معنای اصطلاحی وسطیت

وسطیت در اصطلاح به معنای حالت مطلوب و پسندیده‌ای است که فرد را از میل به دو طرف افراط و تفریط بازمی‌دارد یا به معنای تعادل و اعتدال بین دو طرف است، طوری که جهتی به جهتی دیگر تجاوز نکند؛ نه افراط است و نه تفریط، نه غلو است و نه کوتاهی، بلکه دنباله‌روی از برترین، عادلانه‌ترین، کامل‌ترین و بهترین راه است.(٤)

یوسف قرضاوی در تعریف این مصطلح که گاهاً به تواضع و اعتدال نیز از آن تعبیر می‌شود می‌گوید: «مقصود از وسطیت، رعایت تعادل و اعتدال بین دو طرف مقابل هم است، تا یک طرف بر طرف دیگر غالب نشود و آن را طرد نکند و به یک طرف بیشتر از حق آن داده نشود تا از تجاوز و ستم به طرف مقابل آن جلوگیری شود. سپس او مثال‌هایی برای تبیین این طرف‌های مقابل هم یا متضاد با یکدیگر بیان می‌کند: ربانیت و انسانیت، روحی و مادی، اخروی و دنیوی، وحی و عقل، گذشته و آینده، فردی و گروهی، واقع‌گرایی و ایده‌ال‌گرایی، ثبات و تغییر و مانند این‌ها.»(٥)

 

برخی مؤلفه‌های وسطیت

١. تسامح و آسان‌گیری

از مهم‌ترین ویژگی‌های دین اسلام، آسان‌گیری است که در تمام مجال‌ها اعم از عقاید، عبادات، معاملات، اخلاقیات و... مراعات گردیده است. پیامبر(ص) می‌فرماید: «انّ الرفقَ لایکون فی شیءٍ اِلا زانَه و لایُنزَعُ من شیءٍ اِلا شَانَه.»(٦) «آسان‌گیری در هر امر، باعث زینت و زیبا شدن آن چیز است. هر امری که خالی از آن باشد کریه و ناپسند می‌گردد.»

امام شاطبی می‌گوید: «دلایل رفع حرج و سختی در این امت، به درجه‌ی قطعی و یقینی رسیده است. خداوند این دین را دین حنیف و آسان معرفی کرده است، زیرا تسهیل و آسان‌گیری را در خود دارد.»(٧)

از مظاهر آسان‌گیری در مجال اعتقادیات این است که درک اصول و مبادی اعتقادات اسلامی بسیار آسان است و همه در هر سطحی قرار داشته باشند، می‌توانند به راحتی آن را فهم کنند. به عنوان مثال خداوند متعال در تبیین وحدانیت خود می‌فرماید: «لَوْ کانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا»[انبیاء/٢٢] «اگر در آسمان‌ها و زمین غیر از یزدان، معبودها و خدایانی می‌بودند؛ قطعاً آسمان‌ها و زمین تباه می‌گردید.»

هم‌چنین خطاب قرآن به مشرکان و دعوت آنان به عقیده اسلامی در برخی مواضع، در کمال تسامح، بی‌طرفی، میانه‌روی و دعوت با منطق است نه تعنیف و تهدید: «وَإِنَّا أَوْ إِیاکمْ لَعَلَی هُدًی أَوْ فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ»[سبأ/٢٤] «و ما یا شما بر هدایت یا در گمراهی آشکار هستیم.»

این روح تسامح در دعوت اهل کتاب به عقیده‌ی اسلامی، تبلور بیشتری دارد، زیرا هر بار آنان را با لفظ «اهل کتاب» که خطابی ایجابی و برخاسته از احترام است، مورد خطاب قرار می‌دهد: «قُلْ یا أَهْلَ الْکتَابِ تَعَالَوْا إِلَی کلِمَةٍ سَوَاءٍ بَینَنَا وَبَینَکمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِک بِهِ شَیئًا وَلَا یتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّهِ فَإِن تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ»[آل‌عمران/٦٤] «بگو: ای اهل کتاب، به سوی سخنی آیید که برابر بین ما و شماست که جز خداوند را بندگی نکنیم و چیزی را با او شریک نیاوریم و برخی از ما برخی دیگر را به جای خداوند پروردگار برنگیرد. اگر روی برتافتند، بگویید به آن، که ما مسلمانیم گواه باشید.»

با وجود این‌که عقیده، اصل و اساس دین است و دیگر مؤلفه‌های دین، بر آن مبتنی است و بدون صحت آن ارزشی ندارند، با وجود این، صبغه‌ی دین در این مسأله نیز، از حدود تسامح و آسان‌گیری، خارج نمی‌شود. بنابراین سزاور است که این روح تسامح، در میان مسلمانان که اصول عقاید آنان، یکی است نمود بیشتری داشته باشد و سعی و تلاش شود که اختلافات در فروع، در سایه‌ی برادری و روح تسامح مورد بحث و بررسی قرار گیرد.

آسان‌گیری در عبادات، علاوه بر تبلور آن در محدود بودن دایره‌ی فرایض، در تشریع رخصت‌ها مانند رخصت قصر و جمع نماز در سفر، افطار در رمضان به خاطر مسافرت یا بیماری تبلور یافته است. همچنین مباح شدن محرمات در هنگام اضطرار مظاهر آسان‌گیری در دین است.

«مقصود شارع از تشریع رخصت‌ها، آسان‌گیری بر مکلف می‌باشد تا امور سنگین و طاقت‌فرسا بر او تحمیل نشود. بنابراین عمل به این رخصت‌ها، کاملاً موافق مقصد شارع است و عکس آن مظنه‌ی سخت‌گیری، تکلف و زیاده‌روی است که در آیات و احادیث، مورد نهی قرار گرفته‌اند.»(٨)

در معاملات نیز شرع بر آسان‌گیری ترغیب نموده است. پیامبر(ص) فرمودند: «رحم اللهُ رجلاً سمحاً اذا باعَ و اذا اشتَری و اذا اقتضی.»(٩) «خداوند شخصی را که در هنگام خرید و فروش و طلب دِین، آسان‌گیر است، مورد رحمت قرار دهد.» در این حدیث تشویق به آسان‌گیری در معامله و مزیّن بودن به اخلاق والا و ترک سخت‌گیری وجود دارد. هم‌چنین تشویق شده است که شخص، مردم را برای گرفتن طلب خود در تنگنا قرار ندهد و عذر آنان را بپذیرد.(١٠)

چه بسا در عرصه‌ی اخلاق، این تسامح و آسان‌گیری بیش از همه‌ی زمینه‌ها نمود داشته باشد، طوری که پیامبر(ص) در کمتر عرصه‌ای به این میزان، مدح شده است: «وَإِنَّک لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ»[قلم/٤]؛ «تو برخوردار از خُلق بزرگی هستی.»

هم‌چنین خداوند متعال می‌فرماید: «وَمَا أَرْسَلْنَاک إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ»[انبیاء/١٠٧] «و تو را جز رحمت برای جهانیان نفرستاده‌ایم.» همین آسان‌گیری و نرم‌خویی پیامبر(ص) بوده است که توانست جمع بسیاری را دور خود گرد آورد و تغییرات بنیادینی را در وجود آنان ایجاد کند. «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِک»[آل‌عمران/١٥٩] «پس به [لطف] رحمتی از [سوی] خدا با آنان نرم‌خو شدی و اگر درشت‌خوی سخت‌دل بودی به یقین از پیرامون تو پراکنده می‌شدند.»

یاران بزرگوار پیامبر اکرم(ص) که در پرتو آیات قرآن و سیره‌ی مطهر او تربیت یافتند نیز این چنین بودند: «مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکفَّارِ رُحَمَاءُ بَینَهُمْ»[فتح/٢٩] «محمد رسول خداست و کسانی که با اویند بر کافران سخت‌گیر و در میانِ خود مهربانند.»

اما در عرصه‌ی دعوت، شرع بر آسان‌گیری و نرم‌خویی تأکید بسیار دارد. پیامبر(ص) وقتی معاذ و ابوموسی اشعری را برای دعوت اهل یمن به سوی آنان می‌فرستد به آنان می‌گوید: «یَسِّرا و لاتُعسّرا و بشِّرا و لاتنفِّرا و تَطاوَعا و لاتَخْتَلِفَا.»(١١) «بر مردم آسان بگیرید و سخت‌گیری نکنید؛ به آن‌ها بشارت دهید و آنان را متنفر نسازید؛ و با هم متحد باشید و اختلاف نورزید.»

امام نووی در شرح این حدیث می‌گوید: «در این حدیث امر به یک چیز و نهی از ضد آن، در کنار هم آمده‌اند، زیرا ممکن است شخص هر یک از آن دو را در دو وقت جدا از هم انجام دهد. به عنوان مثال، اگر فقط می‌فرمود آسان‌گیر باشید، شخص اگر یک بار یا چند بار آسان‌گیری می‌کرد و در بیشتر حالات سخت‌گیر می‌بود درست بود. اما وقتی که می‌گوید: سخت‌گیری نکنید، شدت به خرج دادن و سخت‌گیری کردن را در تمام حالات و تمام وجوه آن منتفی دانسته است. مطلوب نیز همین است. در این حدیث دستور به بشارت بر لطف خداوند متعال و پاداش بزرگ و وسعت رحمت او و نفی از منفور کردن مردم با ذکر امور مخوف و انواع تهدیدها بدون مقرون ساختن آن به بشارت، وجود دارد. هم‌چنین در حدیث بر تألیفِ قلوبِ کسانی که تازه به اسلام گرویدند، امر شده است و این‌که به آنان سخت‌گیری نشود. همین طور کسانی که تازه به سن بلوغ رسیده‌اند یا به سن بلوغ نزدیک شده‌اند، باید با نرمی و روح تسامح و آسان‌گیری با آنان برخورد شود.»(١٢)

در امر دعوت، آسان‌گیری و بشارت اصل است زیرا در دعوت اسلامی، قبل از هر چیز، تغییر درون و باطن انسان اهمیت دارد و این امر با اجبار و سخت‌گیری ممکن نیست. بر این اساس دعوت باید با حکمت، پند و اندرز نیکو و بهترین نوع گفتمان انجام شود: «ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّک بِالْحِکمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ»[نحل/١٢٥] «به راستی پروردگارت باحکمت و پند پسنیدیده فراخوان و به روشی که آن [روش] بهتر است با آنان مناظره کن.»

٢. رعایت سنت تدرج و سایر سنت‌های الهی

از ویژگی‌های فکر وسطیت، رعایت تدرج در مجال تغییر و تحول، تعلیم و امر دعوت است. از سنت‌های حاکم بر هستی، سنت تدرج است و کسی که بخواهد در هر امری موفقیت، قرین او باشد، جز با رعایت این سنت و سنت‌های دیگر و همگام شدن با جریان آن‌ها، چاره‌ی دیگری ندارد: «فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا»[فاطر/٤٣] «پس برای آیین خدا تبدیلی نمی‌یابی و برای آیین خدا تغییری نمی‌یابی.» سیوطی در تفسیر آیه‌ی إ«ِنَّ رَبَّکمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیامٍ ثُمَّ اسْتَوَیٰ عَلَی الْعَرْشِ»(١٣)[یونس/٣] می‌گوید: اگر خداوند می‌خواست در یک لحظه آسمان و زمین را خلق می‌کرد، اما برای این‌که تدرج و درنگ را به بندگانش آموزش دهد، از این امر عدول کرد.(١٤)

نزول قرآن به صورت تدریجی نیز اشاره به این مطلب دارد. خداوند متعال قرآن را اندک اندک نازل کرد تا پیامبر(ص) بتواند آن را حفظ کند؛ اصحاب و یاران او توان همراهی و عملی کردن آیات را داشته باشند و جواب سؤالاتی که مطرح بود، داده شود: «وَقَالَ الَّذِینَ کفَرُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَیهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً کذَلِک لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَک وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلًا»[فرقان/٣٢] «کافران می‌گویند: چرا قرآن به او یکجا نازل نشده است؟ همین‌گونه [به صورت جداگانه نازل می‌کند] تا دل تو را پا بر جا و استوار سازیم و آن را قسمت به قسمت و آرام آرام فرومی‌خوانیم.»

زمخشری در ذیل این آیه می‌گوید: «حکمت از نزول تدریجی قرآن آن است تا قلب پیامبر به این شکل تقویت شود و بتواند آیات را درک کند و حفظ نماید، زیرا متعلم و دریافت کننده‌ی آموزش کم‌کم و آرام آرام، بر حفظ علم قوت می‌یابد و اگر یکباره بر او بار سنگین تحمیل شود، شخص خسته و درمانده می‌شود.»(١٥)

سنت‌های خداوند متعال در هستی سنت‌هایی هستند که همیشه ثابت‌اند و به خاطر فرد یا گروهی، تغییر نمی-کنند. شکست یا پیروزی، غالب یا مغلوب بودن، عقب مانده یا مترقی بودن یک امت، ارتباطی به دین یا اعتقاد آنان ندارد و این سنت‌ها برای همه‌ی انسان‌ها یکسان است. زمانی یک امت می‌تواند غالب و پیروز باشد و قله‌های پیشرفت و ترقی را یکی پس از دیگری بپیماید که هر چه بیش‌تر سنت‌های حاکم بر هستی را بشناسد و آن‌ها را مراعات کند.

در میدان تعلیم، لازم است مربی، تدرج و آموزش مرحله‌ای را مدنظر قرار دهد و یک‌باره بر شاگرد خود مطالب سنگین و زیاد را تحمیل نکند. در بحث تعلیم و تربیت هم از لحاظ محتوا و هم از لحاظ کمیت، رعایت تدرج، امری ضروری است و اگر مراعات نگردد، امر تعلیم و تربیت، موفقیت‌آمیز نخواهد بود و چه بسا نتیجه‌ی معکوس در بر خواهد داشت. مقصود از تدرج از لحاظ محتوا این است که تمام مراحل آموزشی یک‌جا بر مخاطب عرضه نشود و رعایت مراتب آموزشی لازم است که این مسأله در بحث فقه اولویات، توضیح داده خواهد شد. اما از لحاظ کمیت این است که کمیت خاصی در هر مرحله و جلسه‌ی آموزشی بر متربی منتقل شود و فرصت درک مطالب و فهم آن‌ها به او داده شود. هم‌چنین فرصت حفظ مطالبی که لازم است حفظ گردند نیز مورد ملاحظه قرار گیرد، زیرا صِرف انباشته شدن مطالب و مفاهیم در ذهن متربی، بدون درک و فهم آن‌ها، منافی با اصول آموزشی و تربیتی است. ابن‌مسعود(رض) می‌فرماید: «ما وقتی ده آیه از پیامبر(ص) می‌شنیدیم به سراغ ده آیه‌ی بعدی نمی-رفتیم تا علومی که در این ده آیه موجود است، فراگیریم.»(١٦)

در مجال دعوت نیز رعایت سنت تدرج مهم است و تأثیر به‌سزایی در ثمردهی دعوت دارد. دعوت‌گر موفق می‌داند که تغییر در درون یک شخص، غالباً در مدت زمانی طولانی ایجاد می‌شود و نباید انتظار داشته باشد با یکی دو بار سخنرانی یا دعوت یک شخص، تغییری شگرف در وجود او اتفاق بیفتد. بر این اساس، لازم است امر دعوت، به صورت مستمر و در موقعیت‌های مختلف، بر افراد عرضه شود و نباید مأیوس شد، چه بسا فردی در موقعیتی سخنان دعوت‌گر را برنمی‌تابد، اما پس از مدتی به فکر فرو می‌رود و جرقه‌ای از امید در وجود او ظاهر می‌شود. پیامبر(ص) هیچ‌گاه از هدایت کفار و مخالفان خود مأیوس نشد و همیشه امیدوار بود که خداوند، آنان را هدایت کند. این چنین بود که در مسیر دعوت شتاب‌زده عمل نمی‌کرد، برنمی‌آشفت، آزار و اذیت‌های مدعوان را متحمل می‌شد تا این چنین پس از فتح مکه، انسان‌ها گروه گروه به دین اسلام بگروند، حتی آنانی که سخت با او دشمن بودند: «إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ * وَرَأَیتَ النَّاسَ یدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا»[نصر/١-٢] «چون نصرت الهی و فتح فرا رسد و مردم را بینی که گروه گروه در دینِ خدا درمی‌آیند.»

در میدان تشریع و قانون‌گذاری نیز تدرج در تحریم شراب در سه مرحله و نیز در ابقای مقطعی برده-داری و تشویق به کم‌رنگ کردن آن از طریق وضع برخی احکام در جهت آزاد کردن برده‌ها و موارد دیگر نمود داشته است. امروزه نیز باید با وجود این سیلِ عظیمِ تهاجماتِ فرهنگی و ضعف دین‌داری در میان مردم، بیش از هر زمان دیگری آن را مراعات کرد. نباید یک‌باره برای اجرایی‌کردن تمام احکام الهی، در تک‌تک افراد، بدون در نظر گرفتن سابقه و میزان ضعف و قوت دین‌داری در میان آنان، وارد عمل شد. این امر در تغییرات سیاسی و اجتماعی، اهمیت بیشتری دارد. تا وقتی که فکر و بینش بدنه‌ی جامعه، تغییری نکند و به سوی تعالی و ارتقا گام برندارد، تغییر در رأس و هرم، مشکلی را حل نمی‌کند و بلکه سبب فتنه‌ی بیشتر می‌شود.

اما از طرفی نباید مسأله‌ی تدرج را بهانه‌ای برای تأیید و راضی شدن به وضعیت نابه‌سامان جامعه و ضعف تدین در میان مردم قرار داد و کار دعوت را به تأخیر انداخت، تا فساد هر چه بیش‌تر افراد و جوامع را در برگیرد، بلکه مسأله‌ی تدرج باید باعث شود تا افکار و ایده‌ها در مجال‌های اصلاحی، پخته‌تر، قوی‌تر، علمی‌تر، دور‌نگرتر و منظم‌تر باشد و به این شکل نتیجه‌ی مطلوب‌تری حاصل شود.

٣. فقه اولویات

از مفاهیم مهمی که امروزه اهمیت آن بیشتر از هر زمان دیگری روشن‌تر شده است، مسأله‌ی فقه اولویات است. «اساس این مفهوم آن است که ارزش‌ها، احکام، اعمال و تکالیف از منظر شرع، تفاوت بسیاری با یکدیگر دارند و همه در یک مرتبه قرار ندارند، بعضی بزرگ‌اند و برخی کوچک؛ بعضی اصل‌اند و بعضی فرع؛ بعضی در زمره‌ی ارکان‌اند و بعضی جزو مکملات؛ جایگاه بعضی در کانون است و بعضی دیگر در حاشیه قرار دارند؛ جایگاه بعضی در بالا و بعضی در پایین است؛ برخی فاضل‌اند و برخی مفضول.»(١٧)

آیات زیادی وجود دارد که اهمیت این مسأله را نشان می‌دهد: «أَجَعَلْتُمْ سِقَایةَ الْحَاجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ کمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الْآخِرِ وَجَاهَدَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ لَا یسْتَوُونَ عِندَ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا یهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ * الَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللَّهِ وَأُولَک هُمُ الْفَائِزُونَ»[توبه/١٩-٢٠].(١٨) «آیا آب دادن به حاجیان و آباد ساختن مسجدالحرام را مانند [کار] کسی قرار داده‌اید که به خداوند و روز قیامت ایمان آورده و در راه خدا جهاد کرده است. [این‌ها] در نزد خداوند یکسان نیستند و خداوند گروه ستمکاران را هدایت نمی‌کند. آنان که ایمان آوردند و هجرت کردند و در راه خدا با مال‌هایشان و جان‌هایشان جهاد کردند در نزد خداوند بلندمرتبه‌ترند.»

این مسأله در احادیث پیامبر(ص) نیز لحاظ شده است: «شِرار اُمتی المتشدّقونَ المتفیهقون و خیارُ امتی اُحاسنهم اَخْلاقاً.»(١٩) «بدترین امت من یاوه‌گویان افراط‌گرا هستند و بهترین امت من، خوش‌اخلاق‌ترین آن‌ها هستند.»

یاران پیامبر اکرم(ص) که در مکتب ایشان پرورش یافته‌اند، بسیار بر این اصل پایبند بودند و پیوسته اصول و کلیات را بر فروع و جزئیات مقدم می‌داشتند و چه بسا یکی از مهم‌ترین علل موفقیت آنان در امر دین و دنیا، نهادینه‌بودن این مسأله در وجود آنان بوده است. از جمله این‌که آنان از بهترین اعمال می‌پرسیدند تا با انجام بهترین، نمونه‌ی والای بندگی برای پروردگارشان باشند: «أیُّ الأعمال أحبُّ اِلی اللهِ؟»(٢٠) «کدام یک از اعمال نزد خداوند محبوب‌تر است؟»

از پیامبر(ص) سؤال شد بهترین اعمال نزد خداوند کدام است؟ ایشان فرمود: ایمان به خداوند و فرستاده‌ی او. سپس گفته شد: پس از آن کدام اعمال بهتراند؟ گفت: جهاد در راه خدا. سپس سؤال شد: پس از آن چه عملی بهتر است؟ گفت: حج مقبول.(٢١)

فقه اولویات بر مراعات مراتب اعمال مبتنی است؛ این که هر عمل و تکلیفی در مرتبه‌ی خودش قرار داده شود. «عملی که کوچک است، بزرگ‌نمایی نشود و عملی که بزرگ است، کوچک‌انگاری نشود؛ آن‌چه مستحق تقدیم است، به تأخیر انداخته نشود و آن‌چه باید به تأخیر انداخته شود، مقدم نگردد. بر این اساس لازم است عقیده بر عمل، اصول بر فروع، فرایض بر نوافل، فرایض رکنی بر فرایض غیررکنی، فرایض عینی بر فرایض کفایی، شرک بر معصیت، گناه کبیره بر گناه صغیره، حرام اجماعی بر حرام مورد اختلاف، تقدیم گردد. هم‌چنین لازم است کیفیت بر کمیت، جوهر بر شکل، باطن بر ظاهر، اعمال قلبی بر اعمال اعضا و جوارح اولویت داده شوند. هم‌چنان که قطعی بر ظنی، امور ثابت با نص بر امور ثابت با اجتهاد و امور مورد اتفاق بر امور مورد اختلاف مقدم است.(٢٢)

استعدادهای مسلمانان در اموری که در اولویت نیستند صَرف می‌شود. بسیاری از دعوت‌گران، سخن‌رانان و علما، با وجود آن‌که فقه اولویات، فقهی ریشه‌دار در شریعت است، به اقتضائات آن توجهی ندارند و در راهی گام برمی‌دارند که هر چه بیش‌تر، منازعات بین مسلمانان را افزایش می‌دهد و آنان را از الفت و اجتماع با یکدیگر بازمی‌دارد.

 

برخی از اقتضائات فقه اولویات

الف) وحدت‌گرایی: تمام کسانی که در عرصه‌ی مسایل اسلامی فعالیت می‌کنند باید با در نظر داشتن اصولی که آنان را در کنار هم قرار می‌دهد، از بزرگ‌نمایی اختلافات بپرهیزند و بپذیرند که اختلاف در فروع، اجتناب‌ناپذیر است، اما تفرق و تعمیق اختلافات مذموم است و سبب ضعف امت از درون می‌شود و بدخواهان را بر جوامع اسلامی مسلّط می‌کند. وحدت و اتحاد بین مسلمانان از مقاصد مهم دین اسلام است. در آیات بسیاری از تفرق و اختلاف نهی شده است: «شَرَعَ لَکم مِّنَ الدِّینِ مَا وَصَّی بِهِ نُوحًا وَالَّذِی أَوْحَینَا إِلَیک وَمَا وَصَّینَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَی وَعِیسَی أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ»[شوری/١٣].« از [احکام] دین، آنچه را که به نوح در باره آن سفارش کرد، برای شما تشریع کرد و آنچه را به تو وحی کردیم و آنچه را که در باره آن به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش نمودیم که دین را برپا دارید و در آن تفرقه‌اندازی مکنید.»

ب) اجتناب از فقه‌زدگی: نباید دین را فقط در فقه محصور کرد، فقه دارای اهمیت بالایی است، اما، عقاید و اخلاقیات، به مراتب دارای اهمیت بیش‌تری هستند. به همین جهت آیات قرآن، ابتدا به بیان عقاید اهتمام می‌ورزند و اصلاح درون را مقدم بر اصلاح ظاهر قرار می‌دهند؛ هم‌چنین پیامبر(ص) هدف از بعثت خود را تکمیل مکارم اخلاق معرفی می‌کند. بر این اساس، در مجال دعوت و اصلاح، نباید مخالفت ظاهری افراد را با مظاهر شرعی، بیش از حد بزرگ جلوه داد و آن را مشکل اصلی قلمداد کرد. در تربیت دینی، ابتدا باید اصول دین به مخاطب عرضه شود؛ و بیش از هر چیز باید به ارتباط با خداوند، محبت نسبت به او و یکتاپرستی به عنوان اصلِ عقاید، اهمیت داده شود، زیرا وقتی این امر در وجود شخصی نهادینه شود، تمام جوانب وجودی او، رفته‌رفته، اصلاح می‌شود؛ هم‌چنین اصلاح دل و قلب، بر اصلاح اعضا و جوارح مقدم است و اصلاح قلب، متضمن اصلاح اعمال است. پیامبر(ص) می‌فرماید: «ألا و اِنَّ فی الجسدِ مُضْغة اِذا صَلحتْ صلحَ الجسد کلّه، و اِذ فَسَدَتْ فسدَ الجسد کلّه ألا و هو القلب.»(٢٣) «آگاه باشید در وجود انسان پاره گوشتی وجود دارد که اگر اصلاح شود تمام وجود انسان اصلاح می‌شود؛ و اگر فاسد شود تمام وجود انسان فاسد می‌شود. آگاه باشید که آن پاره گوشت، قلب است.»

به عنوان مثال نباید عدم پایبندی مردان به ظواهر شرعی چون ریش، لباس بلند، گوش دادن به موسیقی و غیره و عدم پایبندی زنان به حجاب حداکثری، بزرگ‌ترین مشکل جوامع اسلامی قلمداد شود و در عین حال که هر دعوت‌گر مخلصی باید دغدغه‌ی التزام کامل مسلمانان را به موازین اسلامی داشته باشد، اما این امر به معنای این نیست که مراتب و اولویات در نظر گرفته نشود. فقه‌زدگی نتیجه‌ای جز ناپسند جلوه دادن چهره‌ی دین، منفور کردن مردم از آن و دین‌گریزی ندارد.

بر این اساس زمانی نتیجه‌ی مطلوب در عرصه‌ی دعوت حاصل خواهد شد که اولویات مراعات گردد و اصلاح درون و باطن بر اصلاح ظواهر و عقاید و اخلاقیات بر احکام فقهی مقدم گردد. ضمن این که نباید احکام اجتهادی را هم‌ردیف احکام قطعی قرار داد و لازم است از انکار در مسایل اجتهادی خودداری کرد.

 

ج) اهتمام به عمران و آبادانی زمین: یکی از اشتباهات رایج و خطرآفرین، محصور کردن مطلوبات شرعی در شرایع و نوافل از نوع عبادات است. این در حالی است که تعالی و ترقی مادی نیز دارای اهمیت ویژه‌ای است. خداوند متعال می‌فرماید: «هُوَ أَنشَأَکم مِّنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَکمْ فِیهَا»[هود/٦١] «او شما را از زمین پدید آورد و شما را در آن به آباد کردن گمارد.»

امروزه اهتمام به این مسأله و حرکت در جهت آبادانی زمین و تحصیل علومی که انسان را به این هدف نزدیک می‌کند، بسیار ضروری است. اگر مسلمانان اهمیت این امر را درک کنند و آن را در اولویت اعمال خود قرار دهند؛ در پی تحصیل علوم مادی اعم از علوم نظری، صنعتی، دفاعی و اقتصادی و غیره بیش از پیش تلاش کنند و گوی سبقت را از دیگران بربایند، آن وقت است که در تمام زمینه‌ها، پیش‌گام خواهند بود و دنیا را برای خود و دیگران زیباتر خواهند نمود. به همین دلیل امروزه تحصیل علوم دنیوی در رشته‌های مختلف دانشگاهی در اولویت اعمال قرار دارد و دعوت‌گران باید نوجوانان و جوانان را بر این امر تشویق نمایند و به آنان القا کنند که در چه مسیر مهمی گام برمی‌دارند، تا گمان نکنند که این تحصیل آنان، تلاشی صرفاً مادی است. بلکه از منظر شرع در اولویت اعمال قرار دارد. امام غزالی(رحمه‌الله) گرایش اکثر مردم به سوی یادگیری فقه و امثال آن را مطلوب نمی‌داند و انکار می‌کند که این چنین به سوی فقه می‌روند، در حالی که در بلاد اسلام، پزشکان موجود، یهودی و مسیحی هستند و زنان و مردان مسلمان، برای مداوای خود به آنان مراجعه می‌کنند. هم‌چنین امورِ مختلفِ متعلق به احکام شرعی مثل جواز افطار روزه‌دار و تیمم برای شخص مجروح، بر آنان عرضه می‌شود.(٢٤)

علال‌الفاسی در کتاب «مقاصد الشریعة الإسلامیة و مکارمها» از ابوالقاسم اصفهانی نقل می‌کند که انسان مسلمان، سه وظیفه بر عهده دارد.(٢٥)

- آباد کردن زمین که در این سخن خداوند مذکور است: «وَاسْتَعْمَرَکمْ فِیهَا»[هود/٦١] «خداوند شما را به آباد کردن زمین گمارد.»

- عبادت خداوند متعال که در این آیه ذکرش به میان آمده است: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیعْبُدُونِ»[ذاریات/٥٦] «و جن و انس را جز برای آن که مرا بندگی کنند، نیافریده‌ام.»

- خلافت و جانشینی که در این عبارت قرآنی مذکور است: «وَیسْتَخْلِفَکمْ فِی الْأَرْضِ فَینظُرَ کیفَ تَعْمَلُونَ»[اعراف/١٢٩] «شما را در این زمین جانشین گرداند، آن‌گاه معلوم بدارد چگونه عمل می‌کنید.»

 

٤. اهتمام به عقل و اندیشه

اسلام به تفکر، تأمل و نظر عمیق در اسرار و عجایب هستی دعوت می‌کند تا عقل و منطق را به اثبات آفریدگار، اثبات نبوت، فهم و درک آن‌چه پیامبران به ارمغان آورده‌اند و استفاده از گنجینه‌های زمین، رهنمون شوند. اسلام تفکر را فریضه‌ای اسلامی برشمرده است و بسیاری از آیات قرآن بر به کارگیری عقل و فکر فرامی‌خوانند: «قُلِ انظُرُوا مَاذَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»[یونس/١٠١] «بگو: بنگرید که چه چیزی در آسمان‌ها و زمین است؟»

هم‌چنین بسیاری از آیاتی که در بیان عقیده و غیر آن نازل شده‌اند، با عباراتی چون برای قومی که می‌دانند، می‌اندیشند، تفکر می‌کنند، تدبر می‌کنند، برای صاحبان عقل و خرد و امثال آن، پایان یافته‌اند. خداوند برای تثبیت جایگاه عقل و اندیشه و اقرار به احکام برخاسته از عقل صحیح، تقلید و ایستایی را در اصول عقاید و امر تشریع، مورد نکوهش قرار داده است تا عقیده، مبتنی بر درک و فهم باشد. خداوند متعال می‌فرماید: «وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَینَا عَلَیهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ کانَ آبَاؤُهُمْ لَا یعْقِلُونَ شَیئًا وَلَا یهْتَدُونَ»[بقره/١٧٠] «و چون به آنان گفته شود از آن‌چه خداوند نازل کرده است پیروی کنید، گویند: [نه] بلکه از شیوه‌ای که نیاکانمان را بر آن یافته‌ایم، پیروی می‌کنیم. آیا [چنین می‌کنند] اگر چه پدرانشان چیزی نفهمیده و راه نیافته باشند؟» و در سوره‌ی حج می‌فرماید: «أَفَلَمْ یسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَی الْأَبْصَارُ وَلَکن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ»[حج/٤٦] «آیا در زمین نگشته‌اند تا دل‌هایی داشته باشند که با آن [دل‌ها] دریابند یا گوش-هایی که با آن بشنوند؟ بی‌گمان [فقط] دیدگان نابینا نمی‌نگرند، بلکه دل‌هایی [هم] که در سینه‌اند، نابینا می‌شوند.»(٢٦)

محمود عقّاد در کتاب تفکر، فریضه‌ای اسلامی می‌گوید: «در کتاب‌های ادیان بزرگ، اشاراتی صریح و ضمنی به استفاده از عقل وجود دارد، اما این دعوت، فی‌ذاته مقصود نیست و عرضی است. در برخی موارد نیز عقل، در این کتاب‌ها مصداق مصیبت و بلا برشمرده شده و از به کارگیری آن هشدار داده شده است، زیرا عقل، سبب لغزش در باب عقاید است و در ادعا و انکار را باز می‌کند. اما قرآن عقل را جز در مقام تعظیم و وجوب رجوع و عمل به آن، ذکر نکرده است و اشاره به آن ضمنی و عرضی نیست، بلکه در هر موضعی که به کار رفته، از لحاظ لفظ و دلالت، جزمی و مؤکد بوده است.»(٢٧)

سپس او می‌گوید: «با ذکر این آیات مشخص شد که عقلی که مخاطب اسلام است، عقلی است که ضمیر انسانی را حفظ می‌کند؛ حقایق را درک می‌کند؛ توان تشخیص بین امور و موازنه و سنجش بین اضداد را دارد؛ دارای بصیرت است و می‌اندیشد و تعامل مطلوبی با روایت‌ها و آثار دارد. این عقل، عقلی است که جمود و ایستایی و عناد و گمراهی مقابل آن قرار دارد. امری که بارها باید باز گفته شود این است که اهتمام قرآن به عقل، به صورت ضمنی و عرضی نبوده است، بلکه این اهتمام نتیجه‌ی قابل انتظاری است که اصل و جوهر دین مقتضی آن است و هر کس کُنه دین و انسان را بشناسد، انتظار این چنین نگرشی را از دین دارد.»(٢٨)

رشد روزافزون عقل‌گرایی را نباید پدیده‌ی نامطلوبی تلقی کرد، آن‌گونه که مقلدان در اصول و فروع آن را برنمی‌تابند و از آن وحشت دارند. اگر این روح عقل‌گرایی در یک شخص، در مسیر درستی قرار داده شود، در سایه‌ی آن، باور عمیق‌تری شکل می‌گیرد و شخص ملتزم‌تری به جامعه‌ی انسانی تقدیم می‌شود. این در حالی است که بسیاری از دعوت‌گران و مبلغان در عرصه‌ی دعوت، به سختی بر افرادی که از مقاصد و علل می‌پرسند، می‌تازند و چه بسا انگ بی‌دینی و ناباور بودن را نیز به آنان می‌زنند. پیامبر(ص) را بنگرید که چگونه ابوهریره را خطاب قرار می‌دهد و او را به خاطر پرسش‌های متعدد در امور شرعی، تحسین می‌کند. ابوهریره(رض) می‌گوید: به رسول خدا(ص) گفتم: چه کسی به شفاعت تو در روز قیامت، سزاوارتر است؟ پیامبر فرمود: می‌دانستم تو اولین کسی خواهی بود که از این امر می‌پرسد، زیرا تو بسیار به علم حدیث علاقه‌مند هستی.(٢٩)

وقتی از ابن‌عباس می‌پرسند که چگونه به این درجه از علم و فقاهت رسیده است، پاسخ می‌دهد که با زبانی بسیار سؤال کننده و با عقلی بسیار تفکر کننده(٣٠)(با پرسش‌های زیاد و تأمل بسیار به این مقام رسیده است).

 

مزایای اهتمام به عقل

الف) درک عمیق‌تر نسبت به مسایل: شخصی که استدلال و منطق صحیح را شرط پذیرش مسایل شرعی اعم از عقاید و احکام قرار می‌دهد و شخصیت را ملاک حق و حقیقت قرار نمی‌دهد، فهم صحیح‌تری نسبت به مسایل دارد و اعمال او توازن و تناسب بیشتری دارد، زیرا وقتی معیار و میزان حق و حقیقت یکی باشد، شخص دچار پراکندگی فکری و دوگانگی شخصیتی نمی‌شود. باور و اعتقاد چنین فردی عمیق‌تر است و کیان دیانت او با هر شبهه و اشکالی به لرزه درنمی‌آید. بر این اساس و با توجه به رشد روزافزون عقلگرایی در جوامع امروزی، افزون بر این‌که نباید آن را پدیده‌ی نامطلوبی تصور کرد، باید کوشید تا مخاطبان دعوت، از لحاظ عقلی، اقناع شوند. عدم توجه به این مسأله، باعث می‌شود که افراد دین‌گریز شوند، زیرا این گمان در آنان تقویت می‌شود که اساس دین، مبتنی بر اصول عقلی و منطقی نیست. وانگهی افرادی که بدون اقناع و تحت تأثیر گرایش دینی غالب بر جامعه، ابراز دیانت می‌کنند با کم‌ترین فشار و شبهه، خود را می‌بازند و برای همیشه، دین را از صحنه‌ی زندگی خود، کنار می‌زنند.

ب) التزام حداکثری: از دیگر مزایای اهتمام به عقل این است که شخص، زمانی که با قناعت عقلی، باوری را می‌پذیرد و نسبت به درستی مبانی آن، کوچک‌ترین تردیدی به خود راه نمی‌دهد، نسبت به افرادی که کورکورانه یا با دلایل سطحی آن را پذیرفته‌اند، التزام و پایبندی بیشتری بر احکام مبتنی بر آن باور دارد. افزون بر آن، سعی می‌کند، اساس فکری که احکام و تشریعات مختلف بر آن مبتنی است را همیشه در ذهن داشته باشد و روح و مقاصد عبادات را مدّنظر قرار دهد و در وجود خود نهادینه سازد. اما فردی که عبادات را بدون مبانی که بر آن استوار است و مقاصدی که در خود دارد، انجام می‌دهد، افزون بر این که عبادت او در رتبه و درجه‌ی پایین‌تری قرار دارد، التزام و پایبندی او نیز کم‌تر است و ممکن است با هر بهانه‌ای، آن‌ها را ترک کند و باب میل و هوی و هوس خود عمل کند.

ج) دگرپذیری و رواداری: طبیعت مسایل علمی این است که معمولاً نظرات و ایده‌های مختلفی در آن وجود دارد و همیشه نمی‌توان در تمام مجال‌ها، با قطعیت نظر داد و تنها نظر خود را صایب دانست. درگیرشدن شخص در مسایل فکری و علمی، و آگاهی به اختلاف علما در بسیاری از مجال‌ها به ویژه در فروعات، سبب می‌شود که تنگ‌نظر به بار نیاید و برای نظر و ایده‌ی دیگران نیز احترام قایل شود و با وجود مسایل اختلافی بین او و دیگران، برادری و اخوت دینی، حفظ شود و در مسایل اختلافی با رعایت احترام متقابل و میزان قرار دادن منطق علمی صحیح، با یکدیگر تبادل نظر کنند. در مقابل شخصی که صبغه‌ی تقلیدی در مسایل دینی دارد و طبیعت مسایل علمی و عقلی را نمی‌داند، نظر خود و هم‌فکران خود را نصِّ قاطع قلمداد می‌کند و با دست و زبان خود، به سوی مخالفان هجوم می‌برد.

٥. اجتناب از تکفیر و تفسیق

سزاوار است انسان مسلمان از تکفیر و تفسیق شخصی که شهادتین را بر زبان آورده و کفر صریحی از او صادر نشده است اجتناب کند، زیرا تکفیر یک شخص، به معنای این است که از دایره‌ی اسلام خارج شده است و احکام خاص و سنگینی بر آن مترتب می‌شود. هر شخص که شهادتین را بر زبان می‌آورد و اسلام خود را اعلان می‌کند، مادامی که کفر صریح بر زبان نیاورد؛ قطعیّات دین را انکار نکند؛ و خدا و پیامبر را دشنام ندهد، مسلمان است و کسی حق ندارد او را تکفیر کند. در عقیده‌ی طحاویه آمده است: «و لانکفِّر احداً مِنْ اَهلِ القبلةِ بذَنْبٍ مَالَمْ یَسْتَحِلَّه.» «احدی از اهل قبله را به خاطر گناه تکفیر نمی‌کنیم، مادامی که آن را حلال نداند.»

علامه ابی‌العز در شرح این جمله می‌گوید: «بدان که باب تکفیر و عدم تکفیر، بابی است که فتنه در آن بسیار بوده است و آرای متفاوتی در این باره بیان شده است. در این امر، برخی دچار افراط و برخی دچار تفریط شده‌اند و برخی نیز وسط را اختیار کرده‌اند. وانگهی اختلافی بین مسلمانان وجود ندارد که یک شخص اگر واجبات یا محرمات ظاهر و متواتر را انکار کند، توبه بر او عرضه می‌شود. برخی چون خوارج، افراط کردند و هر مسلمانی را که مرتکب گناه یا گناه کبیره‌ای می‌شد، او را تکفیر می‌کردند و برخی دیگر چون مرجئه دچار تفریط شدند و گفتند: شخص با انجام هیچ عملی کافر نمی‌شود و گناه، ضرری بر ایمان شخص ندارد. گروه‌هایی از اهل کلام، فقه و حدیث در اعمال به این تکفیر قایل نیستند، اما در اعتقادات بدعی به آن معتقدند، هر چند که صاحب آن، تأویل کرده باشد. آنان می‌گویند: هر کس فلان قول را بگوید، کافر است، فرقی نمی‌کند مجتهد باشد یا نباشد. یا می‌گویند: هر مبتدعی، کافر است. این در حالی است که نصوص متواتر، دلالت بر این دارد که شخص اگر ذره‌ای در وجود او ایمان باشد، از آتش جهنم خارج می‌شود. این گفتار آنان، از جنس گفتار خوارج و معتزله است... از بزرگ‌ترین انواع ظلم این است که بگوییم خداوند، فلان شخص را نمی‌آمرزد و به او رحم نمی‌کند و برای همیشه در جهنم خواهد بود. در سنن ابوداود آمده است که  ابوهریره می‌گوید: از رسول خدا شنیدم که در میان بنی‌اسراییل دو دوست وجود داشت، که یکی پیوسته گناه می‌کرد و آن دیگری مشغول عبادت بود. به دوستش می‌گفت از گناه دست بکش. این چنین روزی او را در حال انجام گناه دید و گفت: دست بردار.

دوستش به او گفت: مرا رها کن. آیا تو نگهبان من هستی؟ دوستش گفت: به خدا سوگند، خداوند، هرگز تو را نمی‌بخشد (یا هرگز تو را وارد بهشت نمی‌کند). با گذر زمان هر دو از دنیا رفتند و نزد پروردگار حاضر شدند. خداوند به عابد گفت: آیا تو از نیت من آگاهی داشتی؟ آیا قدرت من، در دست تو بود؟ خداوند به شخص گناه‌کار گفت: برو و با رحمت من داخل بهشت شو و به آن دیگری گفت: او را وارد جهنم کنید.

ابوهریره می‌گوید: به خدا قسم جمله‌ای را بر زبان آورد که دنیا و آخرتش را بر باد داد.(٣١)

 از طرفی شخص  معین، ممکن است مجتهدی باشد که اجتهادش خطا بوده اما خداوند او را بخشیده باشد؛ یا شاید ایمان قوی و اعمال نیکویی داشته باشد که رحمت خداوند را به خود جلب کند. همان‌گونه که خداوند شخص کافری را که به‌خاطر ترس از رویارویی خداوند گفت: پس از مرگ، مرا بسوزانید و به خاکستر تبدیل کنید و در برابر وزش باد قرار دهید تا خداوند نتواند آن‌ها را گرد هم آورد، بخشید و وارد بهشت کرد. از عیب‌های اهل بدعت این است که یکدیگر را تکفیر می‌کنند و از جمله صفات پسندیده‌ی اهل علم این است که آنان، گفتار و اقوال دیگران را به خطا و اشتباه بودن نسبت می‌دهند اما تکفیر نمی‌کنند.»(٣٢)

بنابراین راه وسط و میانه در باب تکفیر و تفسیق، مقتضی احتیاط مضاعف در این مسأله است. با کمی تأمل می‌توان به این نتیجه رسید که در این باب، معمولاً، انحراف در قالب افراط ظهور کرده است و قضایای معاصر جهان اسلام و ظهور گروه‌های افراطی نیز مؤید این مسأله است و این مستلزم آن است که علما و دعوت‌گران، پیوسته مسلمانان را متوجه این امر کنند و عواقب ناخوشایند گرفتار شدن در ورطه‌ی تکفیر را بیان کنند، تا افراد یا گروه‌هایی در گردابِ تکفیرِ عامه یا علمای مسلمان گرفتار نیایند و دنیا و آخرت خود را در معرض خطر و تباهی قرار ندهند. از جمله مسایلی که قابل ذکر است این است که لفظ کفر در برخی نصوص، برای کفر اصغر و یا به عبارت برخی از علما برای برخی گناهان کبیره استفاده شده است که باعث خروج از دایره‌ی اسلام نمی‌شود. از جمله پدیده‌های منکر و شنیعی که برخی به آن گرفتار می‌آیند، تکفیر علمای مسلمان است. این در حالی است که این مسأله، بسیار خطرناک‌تر است و عواقب ناخرسندتری به همراه دارد. ابن‌تیمیه می‌گوید: «دفع تکفیر از علمای مسلمان هر چند دچار خطا شده باشند، از بایسته‌ترین اغراض شرعی است.» هم‌چنین او می‌گوید: «مسلط کردن جاهلان بر تکفیر علمای مسلمان، از بزرگ‌ترین منکرات است. اهل‌سنت اتفاق دارند که تکفیر علمای مسلمان، به خاطر اشتباهات آنان، جایز نیست، بلکه هر شخص، غیر از رسول خدا(ص) ممکن است برخی از سخنان او پذیرفته شود و برخی دیگر رد شود. هر شخص که بخشی از سخنان او به خاطر اشتباهی که مرتکب شده است، رد شود، دلیل بر تکفیر و یا تفسیق و یا حتی نسبت دادن گناه به او نیست، زیرا خداوند متعال در ضمن دعای مؤمنان می‌گوید: «رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا»[بقره/٢٨٦] «پروردگارا! اگر ما فراموش کردیم یا به خطا رفتیم، ما را [بدان] مگیر و [مورد مؤاخذه و پرس‌وجو قرار مده].» و در حدیث صحیح آمده است که خداوند فرمود که دعایشان را اجابت کردم.»(٣٣)

و در جایی دیگر می‌گوید: «وقتی که خوارج با وجود دستور خداوند و رسول او مبنی بر جنگ با آنان، تکفیر نشده‌اند، چگونه می‌توان طوایفی را که در بعضی از مسایل دچار اشتباه شده‌اند تکفیر نمود؟ در حالی که افراد عالم‌تر از آنان نیز، در این مسأله دچار اشتباه شده‌اند. برای هیچ یک از این طوایف و گروه‌ها جایز نیست که یکدیگر را تکفیر کنند و جان و مال یکدیگر را مباح بدانند، هر چند که بدعت یقینی در میان آنان باشد.»(٣٤)

==

 منابع

١. د. محمد تییم، الوسطیة و الإعتدال، ص٣-٤.

٢. عصام البشیر، خصوصیات الحضارة الاسلامیة الوسطیة، ص١٧

٣. مؤتمر الوسطیة، مختارات من فکر الوسطیة، جمعیة العزم و السعادة الاجتماعیة، ص٩.

٤. خصوصیات الحضارة الإسلامیة به نقل از وسطیة لإسلام، احمد عمر هاشم، ص٧.

٥. قرضاوی، یوسف، کلمات فی الوسطیه الاسلامیة و معالمها، ص٩.

٦. صحیح مسلم، ٢٥٩٤؛ مسند احمد، ٢٤٩٣٨؛ ادب مفرد، ٤٧٥.

٧. شاطبی، الموفقات، ج١، ص٥٢١.

٨. الموفقات، ج١، ص٥٢٢

٩. صحیح بخاری، ٦٧٠٢.

١٠. فتح الباری، ج٤، ص٣٠٧.

١١. صحیح بخاری، ٣٠٣٨؛ صحیح مسلم، ١٧٣٣.

١٢. شرح نووی بر مسلم، ج١٢، ص٤١.

١٣. ترجمه: «پروردگار شما خداوندی است که آسمان‌ها و زمین را در شش دوره بیافرید.» [یونس/٣]

١٤. تفسیر جلالین، ج١، ص٢٠١، ٤٧٧.

١٥. زمخشری، تفسیر کشاف، ج٣، ص٢٧٨

١٦. المستدرک علی الصحیحین، شماره٢٠٤٧، ج١، ص٧٤٣ [حدیث صحیح است].

١٧. قرضاوی، فقه اولویات، ص٩، مکتبه و هبة

١٨. در سوره‌ی حجرات آیه‌ی ١٣ و سوره‌ی نساء آیات ٩٥-٩٦ نیز به این مسأله اشارات صریحی وجود دارد.

١٩. صحیح بخاری، ٣٧٠٩.

٢٠. صحیح بخاری، ٥٣٧

٢١. صحیح بخاری، ١٥١٩ و در صحیح بخاری در احادیث٢٥١٨ و ٧٥٣٤ نیز این چنین سؤال شده است.

٢٢. کلمات فی الوسطیه، ص٤٠-٤١.

٢٣. صحیح بخاری، حدیث٥٢.

٢٤. فقه اولویات، ص١٨

٢٥. الفاسی، علال، مقاصد الشریعة و مکارمها، ص٧٣، دارالغرب الإسلامی.

٢٦. الشحود، علی بن نایف، مفهوم الحریة بین الاسلام و الجاهلیه، صص٤٢-٤٣.

٢٧. عقاد، عباس محمود، التفکیر فریضة اسلامیة، ص٣، نهضة مصر للطباعة و النشر و التوزیع.

٢٨. همان، صص١٤-١٥.

٢٩. صحیح بخاری، حدیث٦٥٧٠.

٣٠. ابن‌تیمیه، مجموع الفتاوی، ج٩، ص٣٠٢.

٣١. سنن ابوداود، حدیث ٤٩٠١، آلبانی این حدیث را صحیح دانسته است.

٣٢. ابی‌العز حنفی، شرح عقیده‌ی طحاویه، ج١، صص٢٩٦-٣٠٠.

٣٣. ابن‌تیمیه، الفتاوی الکبری، ج٣، صص٤٧٥-٤٧٦.

٣٤. ابن‌تیمیه، مجموع الفتاوی، ج٣، صص٢٨٢-٢٨٣